بهار و باده و عشق و جوانی


غنیمت دان غینمت تا توانی

ز من آموخت زلفش تیره روزی


بمن آموخت چشمش ناتوانی

ندیدم جز خطا از خط و خالش


نمیدارد وفا هندوستانی

من آن مزدور محرومم که کارم


گل داغی بمزد باغبانی

چه پرسی از رضی نام و نشانش


غلام تو، سگ تو، هر چه خوانی